جدول جو
جدول جو

معنی ماکی قزوینی - جستجوی لغت در جدول جو

ماکی قزوینی(یِ قَزْ)
قاضی عثمان... مداح خواجه فخرالدین مستوفی عم زادۀ حمدالله مستوفی بوده وکتابی موسوم به رضی نامه بالغ بر پنج هزار بیت در هجو پسر عموی خود قاضی رضی الدین داشته است. از اوست:
صبحدمی که از گلت برفکنی کلاله را
چشم و رخت خجل کند نرگس مست و لاله را
گر ز خیال چهره ات عکس فتد به جام می
مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
حور ندیده ای ببین صورت خود در آینه
خرمن مشک بایدت بازگشا کلاله را
حور ز خوان وصل تو چاشنیی اگر چشد
تحفه به قدسیان برد از لب تو نواله را...
هست ’نظام’ آن تو، بندۀ توبه جان تو
قاضی عاشقان تو کرد سجل قباله را.
(از تاریخ گزیده چ عبدالحسین نوایی صص 741-742)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ)
شاعری از مردم قزوین و منشاء و موطن وی شهر کاشان است. بیت ذیل ازگفته های اوست:
ما با تو خورده ایم می و بی تو کی خوریم
خون جگر خوریم اگر بی تو می خوریم
لغت نامه دهخدا
(یِ قَزْ)
شاعری است. صادقی کتابدار در مجمعالخواص آرد: در ظاهر چیانی وش وگرده یقه پوش ولی در باطن خیلی هموار و آدمی صفت بود. در اوایل به هجو تمایل داشت و افکار دقیقی از خود ابراز میکرد ولی عاقبت به معقول رغبت نمود و در آن باب نیز سخنان بدیعی گفت این ابیات از او شهرت دارد:
گر کنم بیطاقتی سویم کم اندازد نظر
هر که بدمستی کند ساقی می اش کمتر دهد
بوالهوس را زود از سر وا شود غوغای عشق
تهمت آلودی که گیرد شحنه زودش سر دهد.
#
مجنون تو با اهل خردیار نباشد
غارت زده را قافله در کار نباشد.
و آذر در آتشکده چنین آرد: ظاهراً از اوباش و باطناً مردی آدمی معاش لیکن بهجو مایل طبعش خالی از متانتی و اسمش خالی از غرابتی نیست و لفظ کاکا معلوم نیست که اسم یا لقب یا تخلص باشد به هر تقدیر این شعر از او دیده و نوشته شد:
وعده قتلم به فردا آن پری پیکر دهد
باز میترسم که فردا وعده دیگر دهد.
(آتشکده چ شهیدی ص 233)
لغت نامه دهخدا
(یِ قَزْ)
ملا غازی قزوینی، پدرملاخلیل قزوینی و ملا محمد باقر قزوینی که هر دو از مؤلفین بزرگ قرن یازدهم و مترجمین کتب بسیار بزبان فارسی هستند. رجوع به خلیل قزوینی و محمد صالح قزوینی در این لغتنامه و به نجوم السماء ص 101 و 106 شود
لغت نامه دهخدا
(یِ قَزْ)
وی از مردم قزوین و قاضی آن شهر بود. این بیت او راست:
حسن تو ز خط رتبۀ اعجاز گرفته
انجام تو کیفیت آغاز گرفته.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(یِ قَزْ)
سید راضی قزوینی. فرزند سید صالح بن مهدی بن رضا حسینی قزوینی نجفی. که با پدرش ساکن بغداد بود و خود پیش از پدر پیرش بسال 1287 هجری قمری در مسافرت تبریز در آن شهر درگذشت. او از شعرای مشهور عصر خود بود. برخی از اشعار او در ’المجموع الرائق’ تألیف محمد صادق آل بحرالعلوم دیده شد. آثار او در مجموعه ها پراکنده بود، شیخ محمد بن شیخ طاهر سماوی دانشمند معاصر آن را گرد آورده و در دوبخش (تخمیسات - قصاید) تدوین کرده و دیباچۀ مفصلی بر آن نگاشته است. (از الذریعه ج 9 قسم دوم ص 348)
لغت نامه دهخدا